آش دندونی پزون
چهارشنبه صبح خونه مامان بزرگ بروبیایی بود عمه جون و مهدی و رضا و پسر عمه احمد هم اونجا بودند. وروجک منم داشت با سه چرخش آتیش می سوزوند. فقط هم می خواست بره بغل پسر عمه مهدی حسابی خسته کرده بود بنده خدا رو دست مامان بزرگ طاها درد نکنه خیلی زحمت کشید به همسایه های مجتمغ هم از این آش دادیم خدا کنه دندونای پسرم راحت در بیاد ...
نویسنده :
بابا و مامان
1:01